آقای شهردار! بگویید انقدرعوض نکنند رنگ و روی این شهر لعنتی را... این پیاده روها، میدان ها، رنگ و روی دیوارها، خاطراتم! دارند از بین میروند...
دوریت را دوس دارم تادردبکشم وبه دلم بفهمانم توراداشتن مجانی نیست!
نمی دانم دوستش دارم یا نه؟
با هم قدم میزنیم
با هم میخوابیم
دلم که میگیرد، آغوشش را باز می کند
و بر گونه هایم بوسه میزند
اما نمی دانم دوستش دارم یا نه؟
”تنهاییم را”...